مدح و مناجات با حضرت معصومه سلاماللهعلیها
تا آسـمـانـت را کـمـی در بـر بگـیـرد یک شهر باید عشق را از سر بگیرد گنجایشت در سینۀ این خاکها نیست بـاید تو را دسـتـان پـیـغـمـبـر بـگـیرد هر کس مـزار مـادرش را آرزو کرد باید سراغـش را از این دخـتر بگیرد بانو، رهایی را نمیخواهم که ننگ است بـیجـذبـۀ مـهـرت کـبـوتـر پر بگیرد قـلب مـرا از سـیـنهام بـردار، نـگـذار دار و نـدارم را کـس دیـگـر بـگـیـرد دلواپس، اما دلخوشم، شاید که دستت دسـت مـرا هـم لـحـظـۀ آخـر بـگـیرد |